شاید این جمعه بیاید ! شاید !

به امید آنکه روز به روز خود را برای ظهور آماده تر کنیم

شاید این جمعه بیاید ! شاید !

به امید آنکه روز به روز خود را برای ظهور آماده تر کنیم

شاید این جمعه بیاید ! شاید !

کاش بتوانیم نوکریِ نوکران تو را بکنیم....

______________________________________________
**********************************************

دوستان عزیز!!!
برای دستیابی سریع و آسان به مطالب مورد نظرتان میتوانید از بخش کلمات کلیدی استفاده کنید

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی

حديث تصادفي

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حافظ» ثبت شده است

خاطره‌ای از دکتر زرین‌کوب :


 روز عاشورا بود و در مراسمی به همین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم ، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل‌کرده و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی،  نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و تصویرم  را روی آن زده بودند انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه‌ای نشستم ، دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی خودم می‌گشتم ، موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند ، برای همین نمی‌خواستم فعلاً کسی متوجه حضورم بشود  ، هر چه بیشتر فکر می‌کردم کمتر به نتیجه می‌رسیدم ، ذهنم واقعاً مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته‌ی افکار را پاره کرد :
ببخشید شما استاد زرین‌کوب هستید ؟
گفتم :  استاد که چه عرض کنم ولی زرین‌کوب هستم .
خیلی خوشحال شد مثل کسی که به آرزوی خود رسیده باشد و شروع کرد به شرح اینکه چقدر دوست داشته بنده را از نزدیک ببیند .
همین طور که صحبت می‌کرد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۸ ، ۱۰:۴۹

هدايت به بالاي